امشب خودم برایت میگویم 4 ...
نوشته شده توسط : من و تو

دوست داشتم پرنده ای باشم که پرواز کنم تا دور دست ها و آزادانه در آسمان و زمین در گردش باشم و بدون این که شکارم کنند، بدون اینکه ترسی از این آزادی و از این پرواز داشته باشم ، بدون اینکه ترسی از شکارچیان در کمین و چنگال های حیوانات حریص داشته باشم . ولی ...

هیچ وقت زندگی به من چنین فرصتی نداده است چه طور میتوانم آزادانه و به دلخواه خود زندگی کنم وقتی این همه بی عدالتی و ناحقی را با چشمان خود می بینم ، چه طور شجاعانه ادامه دهم وقتی این همه نا امنی و ناپاکی اطرافم را فراگرفته است . تنها کاری که با خود عهد بستم حتی لحظه مرگ هم به آن پایبند باشم و از آن به خوبی دفاع کنم این است که پاکی و حریم خود را حفظ کنم و نگذارم شکارچی با طعمه های خود آن را در هم بشکند ...

با این افکار تمام سعی خود را کرده بودم که نگذارم غریبه ای خود را به حریم من نزدیک کند و خود را در قالب آشنایی بگذارد که شیفته قلب من است ولی در باطن خواهان کالبد فیزیکی من ....

از خدا خواسته بودم که نیرویی به من بخشد که راست و دروغ را از هم تشخیص بدهم و بدانم حقیقت دنیا از زبان چه کسی بیرون می آید . مدت زیادی از آشنایی من با تو نمی گذشت که از من خواستی تنهایت نگذارم . با این کلمه که گفتی در فکر فرو رفتم و نمیدانستم این حرف را بر چه اساسی بیان میکنی ! نمیدانستم نیاز به همدم و دوست داری که سرگرم باشی یا نیاز به کسی که فقط مدتی به اون دل خوش کنی و بعد تمام و یا نیاز به عشق ...

به هر کلمه و هر حرفی که میزدی بیشتر دقت میکردم و فکر میکردم و از خدا میخواستم که حقیقت را نشانم دهد .

تا اینکه بعد از مدتی به لطف پروردگارم توانستم درک کنم و بفهمم که تو هم همانند من دنبال صداقت و حقیقت هستی و بیشترین چیزی که تو را به سمت من کشانده پاکی و صداقت بوده است چون تو خود سرشار از این دو صفت بودی به همین دلیلی سعی کردم دور از تفکرات منفی کاملا عاقلانه و با جدیت به تو و عشق و روح تو فکر کنم ... و نتیجه این افکار چیزی نبود جز آتش عشقی که نشبت به تو در دلم به وجود آمد. هیچ وقت به این عشق و احساس شک نکردم و ذره ای پشیمان نیستم چون میدانم عاقلانه به تو فکر کردم و تو لایق این عشق هستی . 

حال خود را پرنده ای عاشق میدانم که نه تنها عشق تمام وجودم را فرا گرفته است بلکه شجاعت عظیمی در قلب من به وجود آمده و خدای مهربان را بیشتر در کنارم احساس میکنم و از اون سپاسگذارم که پشتیبان محکم و پاکی همچون تو به من عطا کرده و این باعث شده است از هیچ شکارچی ترسی در دل نداشته باشم . 

از خدای مهربان میخواهم هر دوی مارا در این راه هدایت کند و در برابر موانع و بدی ها و بی وفایی ها ما را محافظت کند و کمکمان کند تا شرمنده  و سر افکنده عشق مقدس و پاکمان نباشیم .... آمین

همیشه و همیشه در قلب من جاودان خواهی بود





:: بازدید از این مطلب : 329
|
امتیاز مطلب : 91
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27
تاریخ انتشار : دو شنبه 8 فروردين 1390 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/commenting/avatars/almayema-903692.jpg
اران در تاریخ : 1390/1/8/1 - - گفته است :
سلام
واقعا مطلب زیبایی بود کلماتش رو تک تک درک کردم و حس میکنم.
"وقتی عاشق شدم

سرزمین خدا دگرگون شد

شب درون تن پوش من خوابید

و خورشید از غرب سر زد. "
هیچ حسی جان افزاتر از باهم بودن و با شکوه تر از عشق نیست ارزو دارم عشقت تا ابد همیشه پایدار باشه
از تبادل لینک با شما خوشحال میشم.


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: